Saturday, March 29, 2008

در وطن

از دیروز مشغول گز کردن خیابونهای champaign ایم
امروز 2 تا خونه دیدیم پسندیدیم
من اولش ذوق زده بودم که زودی یکیشون رو بخریم
ولی انگار باید خودمون رو یه کم دیگه کنترل کنیم

از دوشنبه میرم مدرسه
گلی ذوقش رو دارم

خونه جدیدم رو دوست دارم
هر چند هنوز کامل به اسممون نکردن
فقط 1 دانگش رو دادن تست کنیم!

Thursday, March 27, 2008

برف میباره خیلی تند
وسایل جمع میکنم خیلی کند

...

Tuesday, March 18, 2008

cell phone career

امروز داشتم به فامیلم تو امریکا فکر میکردم و اینکه چه قشنگ به همه شرکتهای موبایل داریم یکنواخت سود میرسونیم

خودم: us cellular
آقامون: cingular
خاله ام: verizon
داییم: sprint

خدا رو شکر سر بعضی چیزهای مهمتر بیشتر از این تفاهم داریم!

Thursday, March 13, 2008

browsing through my emails...

هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است -- گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را

در آستانه سال جدید، همسر و پدر عزیزمان، سید محمد کمونه، به سوی حضرتش پرواز کرد. روحش قرین رحمت و شفاعتش با نفس کیمیایی ابراهیم و یوشع و مریم و محمد.
ضمن آرزوی شادی و بهاری نیک برای دوستانمان، از آنان دعوت می کنیم در زمان و مکان زیر ما را سرافراز فرمایند.

پریوش-امیر-هایده-مهوش

صبح جمعه 24/12/1386 از 10:30 تا 12 میدان جهاد (فاطمی) مسجد نور

viva Urbana-Champaign


we're going back to Champaign!

I will be working at Wolfram (the creators of Mathematica) from March 31st.

I do not have Farsi font in here... not that I became suddenly so smug :P

Wednesday, March 12, 2008

سفر

امروز رفتیم سوغاتی خرون
به قولی گفتنی: وصف العیش نصف العیش
همین که باید لیست آدمها بیاد تو ذهن آدم با سایز دست و پا و قد و ... کلی حال میده

ناگفته نماید که یه لیوان قهوه هم خیلی به انجام این پروسه کمک میکنه

Monday, March 10, 2008



This was funny but don't learn it ;)



A dog is truly a man's best friend.

If you don't believe it, just try this experiment.

Put your dog and your wife in the trunk of the car for an hour. When you open the trunk, who is really happy to see you?

Wednesday, March 05, 2008

این هم از فال حافظ امروز ما


آن یار کزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

از چنگ منش اختر بدمهر بدر برد
آری چکنم دولت دور قمری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت
باقی همه بیحاصلی و بی خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود