Monday, April 18, 2011

درد سر

کمتر از ۲۴ ساعته که سرم درد میکنه.
حسابی کلافه شده ام و دیگه داره طاقتم تموم میشه.

در عین حال از خودم خجالت میکشم که اینقدر کم تحمل شده ام...
خیلی ها خیلی دردهای شدید مداوم دارند و ساعتهای کمی کم دردتر براشون کلی غنیمته!


چه سردرد خوبی!
:D :P

Saturday, April 09, 2011

خانه جدید. همسایه جدید

امروز هوای اینجا مثل خیل جاهای دیگه ایالتهای شمالی و مرکزی امریکا گرم و بهاری شده
ما هم اومدیم بالاخره میزی که برای بیرون تو حیاط گرفتیم رو به پا کنیم که همسایه های گوگولی کناری اومدن بهمون سلام کردن
مازیار قبلا باهاشون حرف زده بود ولی من نه
اسمهاشون هست جان و کرول. این رو هم اینجا نوشتم که تا دفعه بعد که میبینمشون یادم نره

الان دیگه مازیار رفته سر کار و من در حیاط نشسته ام کار کنم. گفتم اول این روز رو به ثبت برسونم تا بعد به کارهای پیش پا افتاده تر مثل سخنرانی پنجشنبه در دانشکده سابق هم برسم!