آذر

چشمم افتاد به تقویم رو میزی که الان کنارمه
هنوز رو آبان گیر کرده بود
یه ورق به جلو... شد آذر...
یه نگاه به عکسش کردم که از "حاشیه زاینده رود" بود
یه سری درخت پر از برگهای زرد و نارنجی

انگار قبلا تو آذر درختها برگ داشتن
الان چند سالی هست که درختهای آذر لخت لخت هستن!

انگار از وقتی آزاده رفته بود یه بسته شکلات رو یه نفس نخورده بودم
جوری که آخر بسته یادم بیفته نگاه کنم چند کالری شکلات خوردم

!!!

خوب دیگه حتما باید اعتراف کامل کنم که راضی شین؟
فعلا نصف بسته رو خوردم
فکر کنم تا آخر شب همه اش بره
آخه هنوز شیر آخر شبم رو نخوردم


!!!

اي بي وفا راز دل بشنو از خموشي من اين سكوت مرا ناشنيده مگير
اي آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را نديده مگير


هایده

دستهام از سرما خارش گرفتن و قرمز شدن

فردا باید تزم رو بدم استادم بخونه

پس فردا باید تزم رو بدم دانشکده بخونه

پسون فردا حلقه ام که قراره تنگ شه حاضر می شه

آخر هفته شاید فرمهای لاتاری پر کنیم

هفته دیگه شاید واسه خونه ام آگهی بزنم که مشتری براش پیدا کنم
هفته دیگه یه سری اساسی باید باز برای کار تقاضا بدم
هفته دیگه دنبال یه سری کارهای فارغ التحصیلی و اینها هم شاید برم

شاید تا دو سه هفته دیگه اصلا از شهرمون برم

خدا میدونه ماه دیگه کجا و در چه حالم




فردا باید تزم رو بدم استادم بخونه

Today's Fortune (from orkut!)

"A good time to finish up old tasks"

wish me luck :D

بعضی وقتها آدمها خیلی راحت برای بقیه برنامه ریزی میکنن
خیلی مطمین از اینکه برنامه شون بهترین جواب رو به مشکل آدم می ده

چرا ما اینقدر از خودمون نامطمینیم که به بقیه القا می کنیم میتونن برامون برنامه ریزی کنن خدا می دونه!؟؟؟؟

خوب الان یه کم لجم گرفته
5 دقیقه دیگه یادم میره

P:

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

5شنبه و جمعه تصحیح ورقه به کوب
جمعه پیش به سوی کنسرت دستان
تو راه کلی حرف و داستان
تو کنسرت کلی خنده کلی کیف کلی یاد و خاطره ایران
بعد کنسرت پیش به سوی شام
یه شام خوب و خوش مزه
شب پیش به سوی خونه
تا 5 صبح بازی
با کلی خنده
بعدش خواااااب
شنبه صبح صبحونه مفصل دسته جمعی
چند ساعت خرید
یه شام توپ
چای و زولبیا
خونه
خواب
یکشنبه درس درس درس
یه ناهار خوشمزه
درس درس درس

آخر هفته خوبی داشتم
:)