Sunday, October 22, 2006

پاییز

دلم نمیخواد باور کنم که اینجا زمستون شده
پاییز رو همیشه از همه فصلها بیشتر دوست داشتم
3 ساله که اصلا نفهمیدم کی پاییز شروع شد و کی تموم شد

امروز داشتم درختهای پاییز زده رو نگاه می کردم
انگار اونها هم کم کم لباس زمستونیهاشون رو از تو چمدان در آوردند

Friday, October 20, 2006

قورباغه

خلاصه اش اینکه اگه در روز یه قورباغه باید بخورین که خیلی هم کار سخت بد ناخوشایندیه، همون اول صبح بخورینش که خیالتون راحت بشه و به بقیه کارها برسین!

بعد نزدیک به 1 سال دوباره شروع کردم به خواندن کتاب "قورباغه را قورت بده"

این بار می خوام به کارایی که گفته گوش بدم ببینم اثر می کنه یا نه

احتمالا اینجا هم یه چیزهایی که توصبه کرده رو می نویسم... فقط با سرعت خواندنم که معمولا از چند صفحه در روز بیشتر نیست و تازه خیلی روزها هم به صفر می رسه!!!

Thursday, October 19, 2006

بهارم


Where do I begin
To tell the story of how great a love can be
The sweet love story that is older than the sea

She fills my heart with very special things
With angels’ songs , with wild imaginings
She fills my soul with so much love
That anywhere I go I’m never lonely
With her around, who could be lonely
I reach for her hand-it’s always there

I know I’ll need her till the stars all burn away
And she’ll be there

for the time we are a bit confused:


Who can say
where the road goes
where the day flows
only time

-Enya

Friday, October 13, 2006

داستان گل یخ

آی دلم هوس گل یخ کرده
حتی اونهایی که مامان خودش با پارچه درست می کرد
چقدر داستان داشتیم که فلانی گل کاغذیهای مامان رو آب داده
و مامانی باز خشکشون کرده و نگهشون داشته

اینجا حسابی زمستون اومده
انگار امشب اینترنت ما هم یخ زده
مدام قطع و وصل می شه

امروز رفتم خرید
دنبال بهانه بودم که گل بخرم
بهانه پیدا نشد، گل بر نداشتم
خوب شد بهانه نداشتم
وگرنه باید گلها رو هم با بقیه چیزها نمی خریدم!
آخه کیف پولم خونه جا مونده بود!!!

Monday, October 09, 2006

an afternoon IM


Watch your thoughts; they become words.
Watch your words; they become actions.
Watch your actions; they become habits.
Watch your habits; they become character.
Watch your character; it becomes your destiny.

Frank Outlaw


The door will not open,
You've thrown away the key...

Sunday, October 08, 2006

برگ برگ برگ

"کاغذ، دیوار، گلدون، آینه، باغچه...
نمیخوام... نمیایی..."

خلاصه ی مطلب اینکه ما هم امروز چند ساعتی تو باغچه بودیم و تمام مدت داشتیم شعر فوق الذکر رو می خوندیم!

هنوز به مرحله گلکاری نرسیدیم
فعلا فقط برگهای کف حیاط یه کم جمع شد، بقیه اش هم پخش و پلا شد



در ضمن تو فکر درست کردن یه دسر هیجان انگیزم
ولی هنوز نمیدونم چی !!!

از هر گونه پیشنهاد و ایده شدیدا استقبال می شه

Thursday, October 05, 2006

کاچی بهتر از هیچی

امسال ماه رمضون کلی آشپزخانه رونق داشته
تا حالاش 2 تا شیر برنج، 2 تا شله زرد
امروز هم اولین کاچی

هر کی هوس کرده بگه که "کاچی بهتر از هیچی"

Sunday, October 01, 2006

باد اومد در خونه رو زد
نمیشد هیچکس نره در رو به روش باز کنه
9:15 صبح بود
تا برسم به در، دیدم رفته!
از اون موقع تا حالا هم هرچی منتظر شدم، دیگه نیومد...

once in a while

از 10 شب خوابم میاد
12 اینا دیگه میگیرم میخوابم
تا 10-11 هم خوابم

طبق یکی از پستهای قبلی 9 ساعتش رو که میگذاریم به حساب امتحان
بقیه اش رو هم به حساب mono!