Tuesday, April 24, 2007

نه اینکه از خوشگلی ماه این چند شب و صدای چهچهه خوشحالی پرنده ها و گرم شدن هوا و شکوفه کردن دوباره درختها و همه قشنگیهای این روزها غافل باشم که چیزی نمی نویسم
فقط سرم خیلی شلوغه

دیروز نگاه میکردم، الان اینجا هم فروردینه هم اردیبهشت
بعضی جاها سبزی اردیبهشت داره، بعضی جاها هم کم برگی و شکوفه فروردین

هوا خوبه
تازه دلایل دیگه هم واسه خوبی هوا داریم. مثل در اومدن حشره ها و بوی کود
D:

Sunday, April 22, 2007

earth day

Thursday, April 19, 2007

امروز ویزیتور کم داشتیم!
انگار اتوبان هنوز اسفالت نشده!!!

Wednesday, April 18, 2007

امروز دیدم از اقصا نقاط جهان مهمون دارم
بعد دیدم یه اتوبان کشیدن از "خونه الی" به خونه ام!
:)

لالایی

از همه دنیا بیشتر دلم واسه مامانم تنگ شده
با اینهمه از همه راحتتر بهش میگم کار دارم و نمیتونم باهاش زیاد حرف بزنم

قبلنا یادمه شبهای خیلی دیرمون بهش زنگ میزدم و حرف می زدیم تا خوابم ببره
باز باید اگه از زور خواب غش نکنم همین کار رو بکنم

Monday, April 16, 2007

"باز هوای وطنم آرزوست"

تازه دلم واسه مامانم هم خیلی تنگ شده!

Friday, April 13, 2007

"دوربين ذهن"

این رو الان خوندم


چشمهام رو بستم. شروع کردم به یاد آوردن اینکه دورم چیا هست!
چند تا کتاب. یه لیوان. یه مانیتور. یه کیبورد. یه موبایل. یه مشتی کاغذ. یه هم اتاقی که فارسی حرف می زنه و دیروز به خودش پودر زده بود و میگفت یهو پیر شدم و هر روز صبح می شه انتظار یه چیز غیر منتظره ازش داشت.

بعد شروغ کردم به چیدن منظره صبح های شنبه.
پنجره بزرگ شیشه ای. پرده ای که معمولا نصفه کنار رفته. خانم و آقای همسایه که تو سرمای زمستون هم خودشون رو بیکار نمیذارن. بوته گل رز باغچه. گلهای خوشگل همون خانم آقاهه. صدای بچه های همسایه.

کاش هر روز زندگیمون رو عکس بگیریم.

عکس پای شکسته الهام. گلوی ورم کرده من. غذا خوردن رایان. بستنی خوردن تو سرما. گریه کردن بچه ها. غل خوردن از تپه توی سیزده به در. حاضر شدن واسه مهمونی عید وقتی دیرت شده و موهات هنوز اونجوری که دوست داری نشده. سوختن ته چین. ناهار خوردن تو رستوران کره ای......

...

با عکسهایی که تو آلبومم دارم کاملا خوشحالم. فقط یه آن به این فکر افتادم که جای چه عکسهایی خالیه و احتمالا تو آلبوم عکس کیا جای من خالیه!
هه هه هه!!!

Tuesday, April 10, 2007

Pics

به تازگی یه سری عکس از سفر زمستونمون به دل کوه و برف و اسکی به دستم رسید
کلی مزه داد. دلم خواست. کوها دیگه الان برف ندارن ولی بی برفشونم قبوله

Wednesday, April 04, 2007

حتما همه گاهی اینطوری میشن که گاهی حس بکنن سطح انرژیشون به صفر رسیده
الان اینطوری بودم
کلی فکر کردم یه آهنگی که دوست داشتم و شاد بود پیدا کردم و گذاشتم
فعلا بالای صفرم!

Tuesday, April 03, 2007

در ضمن من بیشترین تعداد پست رو در روزهای سه شنبه دارم
فکر کنم برای اینه که سه شنبه از هر روز دیگه ای بیشتر روز کاره!!!

بارون بارونه

امروز صبح که بیدار شدیم آفتاب بود
بعد که از خونه اومدیم بیرون ابر شد
بعد توی راه تگرگ اومد
بعد بارون خیلی شدید اومد

صبح که بیدار شدیم هوا 70 بود
الان 60
تا فردا صبح که بیدار بشیم شده 30

امروز صبح که بیدار شدیم ته چینمون سوخته بود
الان پرس اول ته چین سوخته رو خوردیم و لذت بردیم
تا فردا صبح امیدوارم ته چین سوخته تموم شده باشه!