Thursday, May 31, 2007

Street View @ Google maps


This is the Paris hotel, Las Vegas!

where do you want to see?

This is crazy!!!


Wednesday, May 23, 2007

کوه

فردا داریم میریم سفر
قراره هم بریم عروسی هم بریم کوه
ما از الان صبحونه ها مهمون داریم از اتاق بغلی
شام هم قراره بریم مهمونی توی اتاق بغل


I am so excited about it :D

Wednesday, May 16, 2007

self control

می خواستم یه چیزی در مورد self control بنویسم
ولی خجالت می کشم

آخه از ترس زیادی خوردن خوراکیهام رفتن تو کابینت بالای میزم!!!

از قدیم گفتن: "کاه از خودت نیست، کاهدون که از خودته"!!!

قدیمها نوشته بودم

گاهی دلم میگیره
گاهی از خودم میترسم
گاهی از آدمها میترسم
گاهی از همه چیز تهی می شم

گاهی همه دنیا مال منه
گاهی همه دینا داره به من میخنده
گاهی تو خیالم پرواز میکنم

نمیدونم کدومش رو بیشتر دوست دارم
ولی تا هر دو رو دارم بیشتر احساس زنده بودن می کنم

Friday, May 11, 2007

مامانم می گفت:
کاشکی بچه ها رییس بودن!

دنیای بچه ها خیلی ساده تر از دینای ماهاست
خواب دیدن بچه ها حتی خیلی عمیقتر از مال بزرگهاست

کاشکی بچه ها رییس بودن

Wednesday, May 09, 2007

سه شنبه

پنداری سه شنیه گذشت و من چیزی ننوشتم
آخه دیروز خیلی کم کار کردم و عوضش امروز بنا دارم کارام رو یه کم جلو بندازم
هوای اینجا خیلی خوب شده
گرمش هم هنوز قابل تحمله
خنکش که بی نظیره
امشب داریم یه هم خونه رو براش مهمونی خداحافظی میگیریم
اون یکی رو هم زیپ چمدونهاش رو می بندیم که بره سفر
آخ که خونه خیلی به خودش پیچیده
امروز میریم درستش میکنیم
:)

Friday, May 04, 2007

hair style

نظر بدین می خوام برم مو کوتاه کنم






چهاردهم اردیبهشت ماه هزار و سیسصد و هشتاد و شش

من کلا تولد دوست دارم

چه مال خودم رو
چه مال دوستهام رو

چه گرفتنش رو
چه رفتنش رو

از اول اولش که فکر و برنامه ریزی میخواد
تا شمع فوت کردن و کیک بریدنش رو

برای خودم که هر سال تولد شکل یه محاکمه داره
سالی که گذشتم و بزرگ شدم چه کردم، چه نکردم
و حالا چی کارا رو بذارم تو لیست کارای سال دیگه ام

واااای... یاد اون لحظه کیک بریدن افتادم که اولش آدم یادش نمیاد چه آرزویی داره
بعد که یادش میاد دیگه تمومی نداره!

حالا خوبه تولد خودم نیست و اینهمه حس گرفتم و نطق میکنم

دوست جونم، تولدت مبارک
:)

Wednesday, May 02, 2007

news.shedai.blogspot.com


[I do not have Farsi font on this computer!]


Bad news is that am sort of sick and I cough a lot

Good news is that my dad got a US visa again this year :)

Repeating news is that I am still busy with my end-of-semester stuff

and the worst news ever is that my office mate was blocked by a gunman last Friday in front of our building. Fortunately he is fine, but he said there were a lot of people in the police department reporting attacks! and just got an email saying that a lot of computers and laptops are being stolen these days!!!